فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فراموشی

ناگزیرم عشقم را فراموش کنم

به خاطر آینده ام

اما در آن حال دیگر هرگز

آینده ام را نخواهم دید!

بایستی عشقم را از یاد ببرم

به خاطر منزلتم

ادامه مطلب ...

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

"شهریار"

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
کاهش جان تومن دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من


ادامه مطلب ...

در دل همان

در دل همان

در دل همان محبت پیشینه باقی است

آن آرزو که بود در این سینه باقی است

باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن

کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است

از ما فروتنی است، بکش تیغ انتقام

با خاطر شریفت اگر کینه باقی است

نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش

قفلی که بود بر در گنجیه باقی است

وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت

زهد و صلاح و خرقه ی پشمینه باقی است


وحشی بافقی

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم
نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

"وحشی بافقی"

یک با یک برابر نیست!

یک با یک برابر نیست!

"خسرو گلسرخی"

معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود ...

و دستانش به زیر پوششی از گرد ...
پنهان بود ....

........ ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند ....
وان یک ... گوشه ای دیگر
« جوانان » را ورق می زد .......

ادامه مطلب ...

چه دانستم؟

چه دانستم؟

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون

زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون

شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون

چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

مولوی

خود را...

جویای راه خویش باش

از این سان که منم

در تکاپوی انسان شدن

در میان راه دیدار می کنیم

حقیقت را

آزادی را،

خود را.

در میان راه می بالد و به بار می نشیند

دوستی ای که توانمان می دهد

تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری.

این است راه ما،

تو و من!

"احمد شاملو"

گرگ درون/ شعری از فریدون مشیری

هرکه گرگش را دراندازد به خاک/ رفته رفته مى‌شود انسان پاک/ هرکه با گرگش مدارا مى‌کند/ خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند....
                 
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
ادامه مطلب ...

MY EVERYTHING ON EARTH

 

 

MY EVERYTHING ON EARTH

I want to give you a memory on the road
to show the feelings I have
you're all I want in life
I am matter and you are my answers

It is only with you I want to be
your arms to embrace me
in a dreamy hug without borders
Tell me what would be a life without you

That you are must be a gift
from a foreign god somewhere
another explanation is not present
or knew someone that I was

It's fate that brought us together
and that made the dream come true
maximum gain in life I have won
it is fortunate that we have each other ...

بلوچی بوان بلوچی بنویس بلوچی هبر بکن

ا آ ب پ ت ٹ ج چ ح خ د ذ ڈ ر ڑ ز ژ س ش ص ض ک گ ع غ ف ق ل م ن و ه ء ی  ے

 

     

ا             اَپس

آ - اِے – ایش – آپ – آس – آچ – آتک – اَلّم – اَجل – اِنت – آسک

اِے اَپس اِنت.

آ اَپسءَ آپ دَنت.

اَپس ترْند تچ­ایت

ادامه مطلب ...

MY SWEETHEART

 

 

MY SWEETHEART
Hold me my darling hold me tight
it means so much right now
the heat you give me when everything is so difficult
my darling, there's only you

You're so far away I miss you so
came here, I need you now
My darling I know you are here anyway
a desire so great it's you

Then, when we meet a happiness so great
the storms towards me, I smile
you come and stay forever with me
what you could wish for more

My wish

 

 

My wish 

My wish is that you and I
to get what we want
a peaceful world with no war
destroy what we have now

Where love is the greatest of all
and enmity is forgotten
where happiness abound
a truth and a dream

desire

 

 

desire:

Oh let me live true

And really die once,
...

So I touch reality

In evil as in good
ادامه مطلب ...

زیباترین شعری که از مادر می‌شناسم!

زیباترین شعری که از مادر می‌شناسم!
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود: بردی مرا بخاک کردی و آمدی؟/ تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر/ می خواستم به خنده درآیم ز اشتباه ولی...
ادامه مطلب ...

5 شعر از ولادیمیر ناباکوف

 

1
سال‏هاى سال به تو اندیشیدم‏
سالیان دراز تا به روز دیدارمان‏
آن سال‏ها که مى‏نشستم تنها و شب بر پنجره فرود مى‏آمد
و شمع‏ها سوسو مى‏زدند.

ادامه مطلب ...