-
حیلت رهـــــــــــــا کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو
جمعه 3 دیماه سال 1395 18:04
حیلت رهـــــــــــــا کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو و اندر دل آتش درآ، پـــــــــروانه شو، پـــــــــــروانه شو هم خویش را بیگـــــانه کن، هم خانه را ویــــــرانه کن و آنگه بیا با عاشقــــــان هم خانه شو، هـم خانه شو رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شــــو از کینه ها وآنگه شراب عشق را پیمــــانه شو، پیمــــــــــانه شو...
-
آمده ای که راز من بر همگان بیان کنی
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:43
آمده ای که راز من بر همگان بیان کنی وان شهِ بی نشانه را جلوه دهی نشان کنی دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش گفتم : می نمی خورم گفت : مکن، زیان کنی گفتم: ترسم اَر خورم شرم بپّرد از سرم دست برم به جعد تو، بز ز من کران کنی دید که ناز می کنم، گفت: بیا عجب کسی جان به تو روی آورد، روی بدو گران کنی با همگان پلاس و کم با چو...
-
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:32
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته...
-
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:27
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسی زمانی بدران قبای مه را که ز نور مصطفایی بشکن سبوی خوبان که تو یوسف جمالی چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی به صف اندرآی تنها که سفندیار وقتی در خیبر است برکن که علی مرتضایی بستان ز دیو خاتم که تویی به جان...
-
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:25
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم عِلوی است یقین می دانم رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی...
-
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:22
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما در گل بمانده پای دل...
-
شد ز غمت خانه سودا دلم
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:16
شد ز غمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب زهره رخ ماه رو می نگرد جانب بالا دلم فرش غمش گشتم و آخر ز بخت رفت بر این سقف مصفا دلم آه که امروز دلم را چه شد دوش چه گفته است کسی با دلم از طلب گوهر گویای عشق موج زند موج چو دریا دلم روز شد و چادر شب می درد در پی آن عیش و تماشا دلم از دل تو در دل من نکتههاست وه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:10
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی ای جویبار راستی از جوی یار ماستی بر سینهها سیناستی بر جانهایی جان فزا ای قیل و ای قال تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:07
در این سرما و باران یار خوشتر نگار اندر کنار و عشق در سر نگار اندر کنار و چون نگاری لطیف و خوب و چست و تازه و تر در این سرما به کوی او گریزیم که مانندش نزاید کس ز مادر در این برف آن لبان او ببوسیم که دل را تازه دارد برف و شکر مرا طاقت نماند از دست رفتم مرا بردند و آوردند دیگر خیال او چو ناگه در دل آید دل از جا میرود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 09:36
ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد میگشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو مشنو تو این افسون که او ز افسون ما افسانه شد زین حلقه نجهد گوشها کو عقل برد از هوشها تا سر نهد بر آسیا چون دانه در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 09:07
کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتری شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا رخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بده در دولت شکر بجه از تلخی جور فنا اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجا با خار بودی همنشین چون عقل با جانی قرین بر آسمان رو از...
-
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 09:14
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن من همگی تراستم مست می وفاستم با تو چو تیر...
-
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 09:10
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما افتاده در غرقابهای تا خود که داند آشنا گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا این...
-
چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 09:08
چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها تا برکنم از آینه هر منکری من زنگها بر مرکب عشق تو دل میراند و این مرکبش در هر قدم میبگذرد زان سوی جان فرسنگها بنما تو لعل روشنت بر کوری هر ظلمتی تا بر سر سنگین دلان از عرش بارد سنگها با این چنین تابانیت دانی چرا منکر شدند کاین دولت و اقبال را باشد از ایشان ننگها گر نی که...
-
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 08:54
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم گرچه درون آتشم چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من در شکنید کوزه را پاره کنید مشک را جانب بحر می روم پاک کنید راه من ... آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من آن نفس...
-
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 08:52
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتری ... شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا رخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بده در دولت شکر بجه از تلخی جور فنا اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجا با خار بودی...
-
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
شنبه 17 مردادماه سال 1394 15:56
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست گفتی بناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست زین خلق...
-
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
شنبه 17 مردادماه سال 1394 15:53
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟ از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم علویست یقین میدانم رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی...
-
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
شنبه 17 مردادماه سال 1394 15:47
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد بزیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد درین بازار عطاران، مرو هر سو چو بی کاران بدکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد ترازو گر نداری پس تُرا، زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد ترا بر در نشاند او بطراری که می آید تو منشین منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد بهر...
-
نگفتمت : " مرو آنجا که آشنات منم؟!
شنبه 17 مردادماه سال 1394 15:29
نگفتمت : " مرو آنجا که آشنات منم؟! در این سراب فنا چشمه حیات منم ؟ وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی،که منتهات منم" نگفتمت که : " به نقش جهان مشو راضی که نقشبند سرا پرده رضات منم " نگفتمت که : " منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم " نگفتمت که : " چو...
-
اگر برای تو شعری عاشقانه بخواهم
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 09:40
اگر برای تو شعری عاشقانه بخواهم این شعر تا ابد با تو خواهد زیست شعر عاشقانه بیشتر از آدمها میماند پس بگذار برایت شعری بخوانم شعری از اعماق جان شعری که مرا به یاد تو آورد... از پا تا سرت سراسرت نوری و نیرویی وجود مقدست را در بر گرفته است جنس تو ، جنس نان نانی که آتش او را می پرستد عشقم خاکستری زیر خاک بود من با تو گر...
-
ای عاشقان
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 11:35
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم وی مطربان ای مطربان دف شما پر زر کنم ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم ای بیکسان ای بیکسان جاء الفرج جاء الفرج هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم ای کافران ای...
-
باری ، اگر روزی کسی از من بپرسد
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 11:34
باری ، اگر روزی کسی از من بپرسد چندی که در روی زمین بودی چه کردی ؟ من می گشایم پیش رویش دفترم را گریان و خندان ، بر می افرازم سرم را آنگاه می گویم که : بذری نو فشانده است تا بشکفد ، تا بردهد ، بسیار مانده است در زیر این نیلی سپهر بی کرانه چندان که یارا داشتم ، در هر ترانه نام بلند عشق را تکرار کردم با این صدای خسته ،...
-
ای ستاره ها که از جهان دور
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 11:33
ای ستاره ها که از جهان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟ درمیان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟ این غبار محنتی که در دل فضاست این دیار وحشتی که در فضا رهاست این سرای ظلمتی که آشیان ماست در پی تباهی شماست. گوشتان اگر به ناله من آشناست از سفینه ای که می رود به سوی ماه از...
-
ای دل
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 11:32
ای دل ای دل ، به کمال عشق آراستمت ، وز هر چه به غیر از عشق پیراستمت ، یک عمر اگر سوختم و کاستمت ؛ امروز چنان شدی که می خواستمت ! ای عشق ای عشق ، غم تو سوخت بسیار مرا ، آویخت مسیح وار بر دار مرا ، چندان که دلت خواست بیازار مرا ! مگذار مرا ز دست ، مگذار مرا ! ای عشق ای عشق ، پناهگاه پنداشتمت ای چاه نهفته ! راه پنداشتمت...
-
روزگار غریبی است نازنین
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 11:31
د هانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبی است نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد روزگار غریبی است نازنین و در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان...
-
خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 11:01
مولانا خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو ای عیان بی من مدان و ای زبان بی من مخوان ای نظر بی من مبین و ای روان بی من...
-
آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 11:00
آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد آن لحظـــه کــه بـا دوزخیــــان کنـــــم مـــلاقات یک خمـــره شـــراب ارغـــوان بــرم به سوغات هرقدر که در...
-
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 10:58
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم سر...
-
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 11:41
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تعزیر میکنند ناموس عشق و رونق عشاق میبرند عیب جوان و سرزنش پیر میکنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر میکنند گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتیست که تقریر میکنند ما از برون در شده مغرور صد فریب تا خود درون پرده چه تدبیر...