یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی رااز جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس راداشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت .
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم.
ادامه مطلب ...
بگوعاشقی تاسلامت کنم
تمام دلم رابه نامت کنم
کاش هرگز در محبت شک نبود / تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان و دل است / واژه تلخ خیانت حک نبود . . .
این همه رنجی که دنیا بر سر ما میکند / غیر ما هر که باشد ترک دنیا میکند
بارها گفتم که فردا ترک دنیا میکنم / چون به یاد تو می افتم امروز و فردا میکنم . . .
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
گُل می خواهم
آیا در میان انسانهایی که زیبایی را به زشتی، رفاه را به تنگدستی، عشق را به نفرت، و آزادی را به استبداد ترجیح می دهند، کسی را می شناسید که گلوله را بر گُل ترجیح دهد؟ مگر می شود رایحه ی گُل یاس و محمدی را به بوی باروت و خون ترجیح داد؟ مگر می شود به خود قبولاند که بجای اهدای شاخه ای گُل، بر سینه ای گلوله نشاند؟ وای که انسان ها به چه مقام نازلی سقوط کرده اند اگر گلوله را بر گُل ترجیح دهند! چه اندوهناک است اگر مقام بلند مرتبه انسان به چنین جایگاهی نزول کند!
I want flower
Do the people that bring beauty to ugliness, welfare to poverty, love to hate, and prefer freedom to tyranny, know someone who would prefer shots on goal? But the scent of jasmine and the scent of gunpowder and blood Mohammadi preferred? Unless it is convinced that instead of donating to a branch of flowers, a ball placed on the chest? Oh man what a shot on goal if he had fallen Nazli prefer! What is sad if the tall man could sink to such a place!
ادامه مطلب ...
کوچ
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد !
به کوه خواهد زد !
به غار خواهد رفت !
تو کودکانت را ، بر سینه می فشاری گرم
و همسرت را ، چون کولیان خانه به دوش
میان آتش و خون می کشانی از دنبال
ادامه مطلب ...
ای کاش می توانستم باران باشم
تا تمام غمهای دلت را بشویم
ای کاش می توانستم ابر باشم
تا سایه بانی از محبت برویت می گسترانیدم
ای کاش می توانستم اشک باشم
بی کسی .....
نفس پژمرده در تنگ گلویم
شده زنجیر غم هر تار مویم
نمیدانم گناه از چیست از کیست ؟؟؟؟
خدایا درد خود را به که گویم ...به که گویم...؟؟؟؟
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف من زاده ی امروزم. خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم
در طول سال ، هر روز را روز طبیعت بدانیم . به خودمان بنگریم که در طول روز چه قدر به طبیعت خدمت کرده ایم و چقدر به طبیعت زیان رسانده ایم
طبیعت زیباست . حتی بدسلیقه ترین انسان ها نیز طبیعت را دوست دارند .
طبیعت بسیار زیباست فقط ما انسان ها قدر آن را نمی دانیم ما به طبیعت زجر دادیم و او حالا در پی انتقام است.هر روزه آب دریا ها بالا می آید انگار کم کم عمر کره ی زمین تمام است.
هر روز میتوانیم بیشتر با طبیعت دوست باشیم ...
ادامه مطلب ...
ساده ترین کار جهان این است که خودم باشم ، و دشوارترین کار جهان اینکه کسی باشم که دیگران میخواهند.
بررسیها نشان داده آنهایی که دوستان صمیمی دارند توانایی
بیشتری برای مقابله با بیماری دارند
خانه دوست
کجاست؟
دیدی که سحر از پی شب در راه است ؟ دیدی که دوام شب بسی کوتاه است ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا
یک نکته از دکتر علی شریعتی خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار. خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن. خدایا:رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد. خدایا:مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم. خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد. خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند. خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم. خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان. خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز ان در رنج نباشم. خدایا:مرا در ایمان آ« اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلقآ« باشم. خدایا:به من آ« تقوای ستیزآ» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم. خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
عشق====>سرکاریه ... محبت====>تظاهره ... مهربونی====>مسخرست ... وفا====>مرده ... عهدوپیمون====>دلخوشیه ... عاطفه====>تموم شده ...
باید تلاش کنیم که به آزادی بیان در جامعه مجازی احترام گذاشته شود
بشر در چند سال اخیر قدم در دنیای جدیدی گذاشته است که بدون شک یکی از مهم ترین دستاوردهای آن تحول و دگرگونی اساسی در ارتباط با نحوه نشر اطلاعات است. وبلاگ یا بلاگ نمونه ای در این زمینه بوده که با توجه به ماهیت اینترنت و ویژگی دوطرفه بودن وب و تنوع در کاربردهایش در کانون توجه علاقه مندان قرار گرفته و همچنان در حال رشد و گسترش است.وبلاگ و وبلاگ نویسی همچنان روند توسعه و گسترش خود را ادامه داده و هر روز بر تعداد وبلاگ نویسان افزوده می شود.
انتشار دانش و تجارب شخصی در قالب وبلاگ ها، گزینه ای پیشرفته و مناسب در ارتباط با امر تحقیقات و اطلاع رسانی صحیح و به موقع است. توسعه پایدار در هر کشوری مستلزم ارج نهادن به امر تحقیق و پژوهش و اطلاع رسانی سریع و صحیح است.
ادامه مطلب ...
Persian Mystical Dance اینجا کلیک کن
کجایی خیام تا از کوزه شکسته عشقت آب گوارای زندگانی بنوشیم
سعدی ! شیخ اجل ! استاد سخن ! امروز دیگر سخنان تو گپی به به گونه دیگر نیست
حافظ شاخ نباتت در این دوره زمانه فقط به درد فالگیران میخورد الا ایها الساقی کدام ساقی ؟
ادامه مطلب ...
اشعار خیام
قومی متفکرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانگ آید روزی / کای بی خبران راه نه آنست و نه این
* * *
تا چند زنم به روی دریاها خشت / بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود / که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
* * *
ادامه مطلب ...
من دنبال میگردم
میان خاکها و دامنها
زبان مادریم را
زبان مادری را باید به عنوان قدرتی در نظر گرفت که کودک میخواهد به این قدرت بنازد، با آن رشد کند، با آن بازی کند، با آن زبان اندیشه کند و خود را در زیر سایه زبان مادری خود آرام کند و شکوفا گردد و در همان زبان گسترش یابد، بیافریند، با تمدن بشری تماس بگیرد
همچنانکه بچه از بدو تولد و گشودن چشم از رحم مادر، نمیخواهد از مادر و دامان او جدا شود و مدام تنها در آغوش مادر است که آرام میگیرد، زبان مادری نیز همان قدر برای بچه ارزشمند و جزو غیرقابل انفکاک آن بچه است. کودک همان نیاز که به شیر مادر را دارد و هرقدر در کنار مادر و در آتمسفر مادرانه است، احساس امنیت و آرامش میکند، زبان مادری نیز چون گوهری گرانبها سرمایهای است که در وجود کودک به ارث گذاشته شده است.
لالاییهای مادر، نفس او، ضربان قلبش و کلماتی که با آن کودک را آرام میکند، مجموعه احساسات، عواطف و تفکر کودک از همان گنجینه زبان مادری که در بند بند وجود کودک است، در یک هارمونی حیرت آور عمل میکند که تمام زبان شناسان اجتماعی را به این نتیجه رسانده که حتی چهارچوب دستور زبان و استروکتور گرامر و نوع صدا، زیر و بم کلمات، نوع جملات و تعداد واژهها که کودک تا ۵ تا ۶ سالگی بر زبان میآورد، همه از آتمسفر زندگی مادر و ویژگیهای اجتماعی، اقتصادی و معیشتی او الهام میگیرد
این ترانه آهنگ را که شنیدم به دلم نشست. احیانا برای شنیدن آن می توانید اینجا کلیک کنید
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد
دوره رهایی رهایی فرا می رسد
این شب پریشان سحر می شود
روز نو گل افشان به ما می رسد
از سکوت تا مدارا
دیوارهای تنهایی مرزهای اخلاقیست که در دنیای رئال
برای خود بر می گزینیم. از سکوت تا مدارا در برابر منفعت جویانی که نه تو را بلکه
هیچ کس دیگر را هم ملاحظه نمی کنند اما تو ناگزیری در چارچوب اخلاق او را هم چون
انسانهای دیگر ملاحظه کنی و نادیده اش نگیری...آری اینچنین است که گاهی حس می کنی
در میان دیوارهای اخلاقی ، تنها و بی کس نشسته ای .اما چه زیباست که در این لحظه
نیز احساس فراغت می کنی و همچنان آرامی و از وجود خود لذت می بری که هرگز دیگری را
لگد نکرده و حضورت وامدار وجود دیگری نیست ...
...."من از شکست در ایدئالهایم هرگز غمگین نمی شوم .من از زشت و کریه دیدن دنیاست که رنج می برم.از همین رو از هر چه و هر کس که بخواهد دنیا را برایم زشت جلوه کند می گریزم.."
زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر
سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم...
یک سنگ کافی است برای شکستن شیشه ...یک جمله کافی است برای شکستن قلب ...یک بیت کافی است برای عاشق شدن و یک دوست کافی است برای تمام زندگی
اخلاق پروانه ای – اخلاق مگسی
بسوزد خانه ی لیلی و مجنون که رسم عاشقی در عالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده میشد دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد
گفتم : تو شـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟
گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟
گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟
گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟
گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
من خویشاوند نزدیک هر انسانی هستم .
نه ایرانی را به غیر ایرانی ترجیح می دهم نه ایرانی را به ایرانی .
من یک لر بلوچ کرد فارس ، یک فارسی زبان ترک ، یک افریقائی اروپائی استرالیائی امریکائی آسیائی ام ، یک سیاه پوست زردپوست سرخ پوست سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس می کنم .
من انسانی هستم میان انسان های دیگر بر سیاره ی مقدس زمین ، که بدون دیگران معنائی ندارم .-احمد شاملو