-
من خدا را در قلب کسانی دیدم
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 16:52
من خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی ، مهربانند
-
شعر معروف «آی آدمها» سروده نیما یوشیج:
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 16:14
شعر معروف «آی آدمها» سروده نیما یوشیج: آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد میسپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر...
-
کمال الدین وحشی بافقی
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 15:12
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب سد گونه...
-
از وسط برو
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:56
یک نفر از پشت سر صدام زد، صدا خیلی آشنا بود، ولی هر کاری کردم صاحب صدا را نشناختم. با هم دست دادیم ... و احوالپرسی کردیم بعدش هم یارو گفت: - دارم از «وسط محله میام ... رفته بودم پیش دکتر.» - خدا بد نده ! - وسط سرم یک جوش زده بود، جوش چرکی ... - ان شاءالله خوب می شه، چیزی نیس. وسط راه پیشنهاد کرد بریم توی یه کافه ای...
-
گلچین اشعار فروغی بسطامی
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:48
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟ کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟ غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین تا با خبر ز عالم بالا...
-
در ساحلِ دریاچه - کارل کرُلو
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:40
برویم و سنگها را با چهرهی سردشان از دریاچه شکار کنیم و آنها را پشت سر کسانی بیفکنیم که در حال گریزند . ساحل برای آن است که از قلابی که در قلب است یاد شود و به پای ماهیهای مرده گُل نثار گردد. برویم و چشمهای غریقان را بجوییم که در ته دریاچه بههم چشمک میزنند؛ و جرعهای آب نیلیرنگ را پیش شب ببریم که بهزودی در...
-
چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:28
چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت « وحشی بافقی »
-
عزم آن دارم که امشب مستِ مست
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:26
عزم آن دارم که امشب مستِ مست پاى کوبان کوزه دُردى به دست سر به بازار قلندر برنهم پس به یکساعت ببازم هرچه هست تا کى از تزویر باشم ره نماى؟ تا کى از پندار باشم خودپرست پرده پندار مىباید درید توبه تزویر مىباید شکست وقت آن آمد که: دستى بر زنم چند خواهم بود آخر پاى بست؟ ساقیا، در ده شرابى دلگشاى هین! که دل برخاست، مى بر...
-
طبیعت
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:24
در طول سال ، هر روز را روز طبیعت بدانیم . به خودمان بنگریم که در طول روز چه قدر به طبیعت خدمت کرده ایم و چقدر به طبیعت زیان رسانده ایم طبیعت زیباست . حتی بدسلیقه ترین انسان ها نیز طبیعت را دوست دارند . طبیعت بسیار زیباست فقط ما انسان ها قدر آن را نمی دانیم ما به طبیعت زجر دادیم و او حالا در پی انتقام است.هر روزه آب...
-
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:22
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری شب خانه روشن می شود چون یادنامت می کنم گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم دوری به تن...
-
گلچین اشعار مولوی
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:15
بشنـو این نی چون شکــایت میکـــنـد از جـداییــهـــا حکـــــایت مـــیکــــنـد کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــدهانـد در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــدهانـد سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل...
-
حیلت رها کن عاشقا ، دیوانه شو دیوانه شو
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 14:07
حیلت رها کن عاشقا ، دیوانه شو دیوانه شو // واندر دل آتش درا ، پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن // وانگه بیا با عاشقان ، همخانه شو همخانه شو رو ، سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها // وانگه شراب عشق را ، پیمانه شو پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی // گر سوی مستان می...
-
دشتها آلوده ست
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:51
دشتها آلوده ست در لجنزار گل لاله نخواهد رویید در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت اید ؟ فکر نان باید کرد و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعه دلها را علف هرزه کین پوشانده ست هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان...
-
معشــوق همیــن جـاست
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:48
ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید گــر صـــورت بیصـــورت معشـــوق ببینیــد هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد یــک بـــار از ایـــن خانــه...
-
ای خدا این وصل را هجران مکن!
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:41
ای خدا ای ن وصل را هج را ن مکن سرخوشان مست را نالان مکن باغ جان را ت از ه و سرسبز دار قصد این مستان و ای ن بستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن بر درختی کشیان مرغ توست شاخ مشکن مرغ را پ را ن مکن جمع و شمع خویش را برهم مزن دشمنان را کور کن شادان مکن گر چه دزدان خصم روز روشنند آنچ میخواهد...
-
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:35
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم اوست نشسته در نظر من به کجا نظر...
-
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:26
وحشی بافقی دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی سوختم سوختم،این راز نهفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانه ی رویی بودیم بسته ی سلسله ی سلسله...
-
سلام مادر
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 13:46
سلام مادر ... سلام بهترین خلقت خدا روی زمین ... سلام عزیز دله بابا ... سلام نازنین عشق ما ... چقدر کمه که ی روز فقط بنام تو باشه کاش همه روزا بنام تو باشه ... کاش میتونستم زحمات عاشقانه تو رو ی جوری جبران کنم ... خسته نباشی و امیدوارم سالهای سال سایهء گرم وجود پر مهر و محبتت بالای سر ما باشه ... خونه این روزا بدون...
-
خیام تنها شاعری ست که پیچیده ترین پرسش های فلسفی
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 13:12
خیام تنها شاعری ست که پیچیده ترین پرسش های فلسفی را به میان می آورد و آنان را به مبارزه می طلبد دی شیخ شهر همی گشت گرد شهر کز دیوو درد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست حضرت مولانا اندیشه و تفکر انسان از دیرباز به دنبال پاسخ هایی برای کنجکاوی های خود از طبیعت اطراف...
-
ای گل تازه
جمعه 13 مردادماه سال 1391 08:47
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا ... خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا ...التفاتی به اسیران بلا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا ... با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا؟ فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود... جان من، اینهمه بی باک نمیباید بود... همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟...
-
در دل همان
جمعه 13 مردادماه سال 1391 08:46
در دل همان در دل همان محبت پیشینه باقی است آن آرزو که بود در این سینه باقی است باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است از ما فروتنی است، بکش تیغ انتقام با خاطر شریفت اگر کینه باقی است نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش قفلی که بود بر در گنجیه باقی است وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت زهد و صلاح...
-
خفقان...
جمعه 13 مردادماه سال 1391 08:44
خفقان... "فریدون مشیری" مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم ، آی آی با شما هستم این درها را باز کنید من به دنبال فضائی می گردم لب بامی ... سر کوهی... دل صحرائی ... که در آنجا نفسی تازه کنم می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مردادماه سال 1391 18:39
دست دوشنبه 18 مهر ماه سال 1390 دست از دل و دیده ، گرامی تر هم آیا هست ؟ - دست ، آری ، ز دل و دیده گرامی تر : دست ! زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ، بی گمان دست گرانقدرتر است . هر چه حاصل کنی از دنیا ، دستاورد است ! هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ، دست دارد همه را زیر نگین ! سلطنت را که شنیده ست چنین ؟! شرف...
-
گل خشکیده
شنبه 7 مردادماه سال 1391 18:36
گل خشکیده فریدون مشیری بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت تشنه ی این چشمه ام، چه سود، خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم ای گل زیبا، بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم...
-
بوی باران، بوی ســبزه، بوی خاک *
شنبه 7 مردادماه سال 1391 18:34
بوی باران، بوی ســبزه، بوی خاک * * شاخههای شسته، باران خورده، پاک :*: * آسمان آبی و ابر سپید * * " . برگهای سبز بید " . * عطر نرگس، رقص باد * " نغمه شوق پرستوهای شاد * * . :*: خلوت گرم کبوترهای مست ... * . * * نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش بحال روزگار " :*: * خوش بحال چشمهها و دشتها * . . خوش بحال...
-
فراموشی
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 15:09
ناگزیرم عشقم را فراموش کنم به خاطر آینده ام اما در آن حال دیگر هرگز آینده ام را نخواهم دید! بایستی عشقم را از یاد ببرم به خاطر منزلتم اما دیگر هرگز مرا منزلتی نخواهد بود! بایستی عشقم را فراموش کنم بنا به هزار و یک دلیل کارا اما دلیلی یگانه به ذهنم نمی رسد! بایستی عشقم را فراموش کنم از سر عشق به کسی که دوستش می دارم!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 15:06
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی "شهریار" امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی کاهش جان تومن دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید چه ها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من "> سر راحت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی همه در...
-
در دل همان
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 14:50
در دل همان در دل همان محبت پیشینه باقی است آن آرزو که بود در این سینه باقی است باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است از ما فروتنی است، بکش تیغ انتقام با خاطر شریفت اگر کینه باقی است نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش قفلی که بود بر در گنجیه باقی است وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت زهد و صلاح...
-
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 14:49
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم سر...
-
یک با یک برابر نیست!
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 14:48
یک با یک برابر نیست! "خسرو گلسرخی" معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود ... و دستانش به زیر پوششی از گرد ... پنهان بود .... ........ ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند .... وان یک ... گوشه ای دیگر « جوانان » را ورق می زد ....... برای آنکه بیخود ...های و هو می کرد و ..... با آن شور بی...