فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فریادهای دل شکسته یک بلوچ

فریادهای دل شکسته یک بلوچ

منصور حلاج

 

 

 منصور حلاج


حسین بن منصور بیضاوی مشهور به حلاج  از بزرگان عرفا و صوفیه به دستورحامدبن عباس وزیر مقتدر عباسی کشته شدوی در بیضا درفارس فعلی به دنیا آمد و مدتی تحت تعلمیات عارفانه سهل بن عبدالله تستَری قرار گرفت. او بعدها با جمعی از صوفیه عصر خود محشور شد که از میان آنها می توان به جنید بغدادی اشاره کرد.


حلاج همچنین سالهای چندی از عمر خود را درزندان سپری کرد. گفته اند خلیفه عباسی به دلیل برخی مخالفت های سیاسی و همچنین مخالفت برخی علمای دینی با اندیشه های وی  ،  پس از زدن هزار تازیانه بر وی ، دستان  و پاهای او را برید و جسدش را سوزاند و خاکسترش را در دجله ریخت. 

 

گویند زمانی که او را دار زدند مردم بر جنازه او سنگ بسیار میزدند. شبلی  نیز به خاطر دور نماندن از قافله مردم تکه گلی کوچک به منصور زد. از جنازه منصور آهی برخاست بلند؛ گفتند : این چه سرّ است؟ از این همه سنگ هیچ نگفتی ، از گلی اندک آه کردنت چیست ؟ گفت : آنها که نمی دانند معذورند . از شبلی عجبم آمد که میداند من کیستم ، نمی باید می انداخت و انداخت.

رابعه از آنجا عبور میکرد چون یار دیرین خود بر سر دار دید سخت گریست و گفت : محکمتر زنید این حلاج رعنا را ، که دیگر اسرار عرش ما فاش نکند .

و آخرین سخن حسین بن منصور این بود : آنانکه از مومنان بودند و بر گفتار من ایمان آوردند رستگار میشوند.  پس به خاطر این سخن زبان او ببریدند و هنگام نماز شام سر از تن او جدا کردند در هنگام سر بریدن تبسمی کرد و جان بداد. مردمان خروش و شیون کردند. آن هنگام از یک یک اندام منصور آواز می آمد "انا الحق " و در وقت سر بریدنش هر قطره خونی که بر زمین میافتاد نقش الله ظاهر می گشت .

 

بایزید گفت : چون او را دار زدند دنیا بر من تنگ آمد ، برای دلداری خویش شب تا سحر زیر جنازه بر دار آویخته اش نماز کردم چون سحر شد و هنگام نماز صبح هاتفی از آسمان ندا داد که ای بایزید از خود چه میپرسی ؟ پاسخ دادم : چرا با او چنین کردی ؟ باز ندا آمد : او را سرّی از اسرار خود بازگو کردیم تاب نیاورد و فاش ساخت.  پس سزای کسی که اسرار ما فاش سازد چنین باشد. 

نقل است : حسین بن منصور حلاج میگفت : تاپنجاه سالگی هیچ مذهبی نگرفتم ام از هر مذهبی آنچه دشوار تر بود را بر نفس خود اختیار کردم. تا امروز نماز نکرده ام مگر به هر نمازی غسل توبه ای کرده باشم.

نقل است عقربی دیدند سیاه و بزرگ که گرد او میگردید. مریدان قصد کشتن کردند. منصور گفت : دست از او بردارید که دوازده سال تمام است که ندیم ماست و بر گرد ما میچرخد.

 "التوحید" ، "الجواهر الکبیر" ، "الوجود الاول" و" الوجود الثانی"   از جمله مهمترین آثار اویند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد